۱۳۸۸ دی ۲۱, دوشنبه

من و تو ...


رستنی ها کم نیست

من و تو کم بودیم

خشک و پژمرده و تا روی زمین خم بودیم


گفتنی ها کم نیست

من و تو کم گفتیم

مثل هذیان دم مرگ

از آغاز

چنین درهم و برهم گفتیم


دیدنی ها کم نیست

من و تو کم دیدیم

بی سبب از پاییز

جای میلاد اقاقی ها را پرسیدیم


چیدنی ها کم نیست

من و تو کم چیدیم

وقت گل دادن عشق

روی دار قالی

بی سبب حتی

پرتاب گل سرخی را ترسیدیم



خواندنی ها کم نیست

من و تو کم خواندیم

من و تو ساده ترین شکل سرودن را

در معبر باد

با دهانی بسته

وا ماندیم


من و تو کم بودیم

من و تو اما در میدان ها

اینک اندازه ی ما می خوانیم

ما به اندازه ی ما می بینیم

ما به اندازه ی ما می چینیم

ما به اندازه ی ما می گوییم

ما به اندازه ی ما می روییم

من و تو کم نه

که باید شب بیرحم و گل مریم و بیداری شبنم باشیم

من و تو خم نه و درهم نه و کم هم نه

که می باید باهم باشیم

من و تو حق داریم

در شب این جنبش نبض آدم باشیم

من و تو حق داریم

که به اندازه ی ما هم شده با هم باشیم


فرهاد

ندا



۱ نظر:

  1. salam
    ziba bod
    omidvaram movafag bashi
    va doa mikonam ke dostet halesh behtar beshe va 2negah takmil bashe.
    ba arezoye salamati vase hardoton
    bye

    پاسخحذف