اینجا بر تخته سنگ
پشت سرم نارنج زار
رو در رو دریا مرا می خواند
سرگردان نگاه می کنم
می آیم ، می روم .
آنگاه در میابم که
همه چیز یکسان است و با این حال نیست !!
آسمان روشن و آبی ، کنون تلخ و ملال انگیز .
سفید پوشیده بودم با موی سیاه ،
اکنون سیاه جامه ام با موی سپید .
می آیم ، می روم .
می اندیشم که شاید خواب بوده ام .
می اندیشم که شاید خواب دیده ام .
خواب بوده ام ، خواب دیده ام .
عطر برگهای نارنج ، چون بوی تلخ خوش کندر .
رو در رو دریا مرا می خواند .
می اندیشم که شاید خواب دیده ام .
می اندیشم که شاید خواب بوده ام .
خواب دیده ام .
اما همه چیز یکسان است و با این حال نیست ...
آهنگ از فرهاد
ندا
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر