۱۳۹۱ اردیبهشت ۸, جمعه

فرصتی نمانده...

ﻓﺮﺻﺘﯽ ﻧﻤﺎﻧﺪﻩ ﺍﺳﺖ
ﺑﻴﺎ ﻫﻤﺪﻳﮕﺮ ﺭﺍ ﺑﻐﻞ ﮐﻨﻴﻢ
ﻓﺮﺩﺍ
ﻳﺎ ﻣﻦ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻣﯽ ﮐﺸﻢ
ﻳﺎ ﺗﻮ ﭼﺎﻗﻮ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺁﺏ ﺧﻮﺍﻫﯽﺷﺴﺖ
همین ﭼﻨﺪ ﺳﻄﺮ...
ﺩﻧﻴﺎ ﺑﻪ ﻫﻤﻴﻦ ﭼﻨﺪ ﺳﻄﺮ ﺭﺳﻴﺪﻩﺍﺳﺖ

ﺑﻪ ﺍﻳﻨﮑﻪ ﺍﻧﺴﺎﻥ
ﮐﻮﭼﮏ ﺑﻤﺎﻧﺪ ﺑﻬﺘﺮ ﺍﺳﺖ
ﺑﻪ ﺩﻧﻴﺎ ﻧﻴﺎﻳﺪ ﺑﻬﺘﺮ ﺍﺳﺖ

ﺍﺻﻼ
ﺍﻳﻦ ﻓﻴﻠﻢ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻋﻘﺐ ﺑﺮﮔﺮﺩﺍﻥ
ﺁﻥ ﻗﺪﺭ ﮐﻪ ﭘﺎﻟﺘﻮی ﭘﻮﺳﺖ ﭘﺸﺖﻭﻳﺘﺮﻳﻦ
ﭘﻠﻨﮕﯽ ﺷﻮﺩ
ﮐﻪ ﻣﯽ ﺩﻭﺩ ﺩﺭ ﺩﺷﺖ ﻫﺎی ﺩﻭﺭ
 ﺁﻥﻗﺪﺭ ﮐﻪ ﻋﺼﺎها
ﭘﻴﺎﺩﻩ ﺑﻪ ﺟﻨﮕﻞ ﺑﺮﮔﺮﺩﻧﺪ
ﻭ ﭘﺮﻧﺪﮔﺎﻥ
ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺑﺮ ﺯﻣﻴﻦ…
ﺯﻣﻴﻦ…
ﻧﻪ
ﺑﻪ ﻋﻘﺐ ﺗﺮ ﺑﺮﮔﺮﺩ
ﺑﮕﺬﺍﺭ ﺧﺪﺍ
ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺩﺳﺖ ﻫﺎﻳﺶ ﺭﺍ ﺑﺸﻮﻳﺪ
ﺩﺭ ﺁﻳﻨﻪ ﺑﻨﮕﺮﺩ
ﺷﺎﻳﺪ
ﺗﺼﻤﻴﻢ ﺩﻳﮕﺮی ﮔﺮﻓﺖ
                       گروس عبدالملکیان

ندا هشتم / اردیبهشت / نودویک

۵ نظر:

  1. بغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغلللللللل

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. سارا سارا سارا منم بغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغغل

      حذف
  2. خیلی فرصت داریم ندا جان به درازای تاریخ انسان.واغوش بزرگی منتظرمان به بزرگی مهربانی .بهتر است انسان بزرگ شود به بزرگی انسانیت .من نمی خواهم گم شوم ندا جان .ما نباید.....منتظر تصمیم خدا هم نمی مانم .ازموده را دوباره نمی ازمایم ....بگذار خدا دوباره در اینه بنگرد ..شاید خودش را دریابد اینبار ....

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. فی مهربانم ، اگر زنده ام اگر هنوز می دوم و تلاش می کنم اگر کنج خانه بس ننشسته ام وبی پروا سوار امواج سهمگین این کهنه رباط بی رحم شده ام به خاطر تمام جملات زیبایی ست که نوشتید ، دردم از دانستن همین هاست که کاش نمی دانستم ، می دانم و می فهمم آغوشی به بزرگی مهربانی یعنی چه، می دانم بزرگ باید شد و می دانم حتی خدا هم خنده اش میگیرد اگر منتظر تصمیم او باشم ، می دانم می دانم و بزرگترین دردم دانستن است که کاش نمی دانستم...اما شعر خیال می سازد برایم، که می شود همه چیز را گردن کسی بیندازم تنها لحظه ای ، لحظه ای بین پریشانی یک جمعه شب دوست نداشتنی ، بین اضطراب سی و چند ساعت بیداری و یک دنیا کار انجام نشده ، والبته تیری در تاریکی به سمت قلب عزیزی که دور شده ، همین.
      دوستتان دارم و شرمنده ام اگر شعرم آزرده تان کرده. می بوسمتان

      حذف
  3. دشمنت ازرده ندا جان .چند روز پیش یه سی دی گیلکی گوش میکردم .میگفت :
    منو تو مثه غازیانیم و انزلی ....
    و این وبلاکت پل بین غازیان وانزلیه ...
    بیشتر بنویس دختر نازنین .

    پاسخحذف