۱۳۹۱ تیر ۱۹, دوشنبه

دور باید شد دور...

دل که شکسته باشد ، شکسته دیگر چه فرق می کند از دوست؟از یار؟از معشوق؟؟ دل شکسته به هیچ درد نمی خورد که نمی خورد ، تنها دست هایت با اضطراب به دنبال چمدانی می گردد تا کوچ کنی ، همیشه کوچ از دیاری به دیار دیگر نیست گاه باید از شهر فکرهایت ، شهر باورهایت کوچ کنی!!! بروی جایی که آدم ها را ، همان دوست را ، همان یار را ، همان به ظاهر معشوق را فراموش کرده باشی...آرزوی رفتن مثل آب شور وقت تشنگی ست...

قایقی خواهم ساخت
خواهم انداخت به آب
دور خواهم شد از این خاک غریب
که در آن هیچ کسی نیست که دربیشه عشق
قهرمانان را بیدار کند
قایق از تور تهی
و دل از آرزوی مروارید
همچنان خواهم راند
نه به آبی ها دل خواهم بست
نه به دریا پریانی که سر از آب بدر می آرند
و در آن تابش تنهایی ماهی گیران
می فشانند فسون از سر گیوهاشان
همچنان خواهم راند
همچنان خواهم خواند
دور باید شد دور
مرد آن شهر اساطیر نداشت
زن آن شهر به سرشاری یک خوشه انگور نبود
هیچ آینه تالاری سرخوشی ها را تکرار نکرد
چاله ابی حتی مشعلی را ننمود
دور باید شد دور
شب سرودش را خواند
نوبت پنجره هاست
همچنان خواهم خواند
همچنان خواهم راند
پشت دریا ها شهری است
که در آن پنجره ها رو به تجلی باز است
بام ها جای کبوترهایی است که به فواره هوش بشری می نگرند
دست هر کودک ده ساله شهر شاخه معرفتی است
مردم شهر به یک چینه چنان می نگرند
که به یک شعله به یک خواب لطیف
خاک موسیقی احساس ترا می شنود
و صدای پر مرغان اساطیر می اید در باد
پشت دریاها شهری است
که در آن وسعت خورشید به اندازه چشمان سحرخیزان است
شاعران وارث آب و خرد و روشنی اند
پشت دریا ها شهری است
قایقی باید ساخت

ندا    نوزده/تیر/نود و یک

۲ نظر:

  1. کجا ندا جان .از ماراتون زندگی خسته شدی داری فرار میکنی ؟به کجا چنین شتابان ؟بخیالت فراموش کردن اسانه.این خاطره هایی که به قلب و روحت چنگ انداختن.فقط میتونی ازروشون بپری اما به محض اینکه به عقب نگاه کنی میبینی که سایه به سایه ات میان .هیچ کوچی جواب این جای خالیها نبوده .هیچ رفتنی اسوده ات نمیکنه.از دیارم که کوچیدم دیدم باورهام /خاطراتم/فکر سودای ایم/همه زودتر از من رسیده بودند. شیرینم خبرهای خوبی برایت ندارم .باید با این جبر کنار امد .باید..

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. فی نازنینم گفتنش دشوار است، اما هر چه نگاه می کنم ، هرچه بیشتر می اندیشم تنها به یک پاسخ می رسم ، دویدن و دویدن و دویدن تنها به امید اندکی خوشی و ثانیه ای شادی؟؟؟انکار می شوم به خاطر چیزی که هستم تنها فکر می کنم کاش خواب آسوده بدون بازگشتی داشتم :|

      حذف