۱۳۹۱ تیر ۲, جمعه

کمی آنطرف تر...

کمی آنطرف تر از خودم
کنار خواستن ها و نتوانستن ها

کمی آنطرف تر از خودم
نزدیک رفتن ها و نرسیدن ها

کمی آنطرف تر از خودم
آری تنها کمی آنطرف تر ایستاده ای

لبخند می زنی و همه جیز را به من سپرده ای
تو آرامی و من پریشان ، چون تصمیم با من است
باید تصمیم بگیرم به ویرانی
به طغیان
به از هم پاشیدن هر چه که داشتم و دارم   تا تو باشی!!!

تو که هستی بیشتر از همیشه هستم
و چون نباشی درگیر نبودن همیشگی ام

زندگی ستم بزرگی شد روزی که اختیار جای جبر نشست
و من چه بیزارم از مختار بودن ، که کاش مجبور بودم...

ندا   دو / تیر / نود ویک

۱ نظر:

  1. گم شدم در خود نمی‌دانم کجا پیدا شدم***شبنمی بودم ز دریا غرقه در دریا شدم
    سایه‌ای بودم از اول بر زمین افتاده خوار***راست کان خورشید پیدا گشت ناپیدا شدم
    زآمدن بس بی نشانم وز شدن بس بی خبر***گوئیا یکدم برآمد کامدم من یا شدم
    می‌مپرس از من سخن زیرا که چون پروانه‌ای***در فروغ شمع روی دوست ناپروا شدم
    در ره عشقش چو دانش باید و بی دانشی***لاجرم در عشق هم نادان و هم دانا شدم
    چون همه تن دیده می‌بایست بود و کور گشت***این عجایب بین که چون بینا و نابینا شدم
    خاک بر فرقم اگر یک ذره دارم آگهی***تا کجاست آنجا که من سرگشته‌دل آنجا شدم
    چون دل عطار بیرون دیدم از هر دو جهان***من ز تاثیر دل او بی دل و شیدا شدم

    عطار نیشابوری

    پاسخحذف